نبض زندگیمی عشقم

ساخت وبلاگ
قاصدک هان چه خبر آوردی از کجا وز که خبر آوردی خوش خبر باشی اما گرد بام و در من بی‌ثمر می‌گردی انتظار خبری نیست مرا نه زیادی نه ز دیاری، باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کرند دست بردار ازین در نبض زندگیمی عشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت نبض زندگیمی عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aeshghe1393c بازدید : 230 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 9:15

خدافظ عشق رویاهام نبض زندگیمی عشقم...
ما را در سایت نبض زندگیمی عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aeshghe1393c بازدید : 256 تاريخ : چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت: 12:42

دیشب همش یاد مهدی بودم.عکسشو عوض کرد منم عکس اونو گذاشتم روی پروفایلم ...بعدش انقد دلم گرفت و ناراحت شدم ک عکسم رو عوض کردم و یه عکس گذاشتم ک روش نوشته بود : تو بگو طلاست .وقتی از چشم یه اسفندی افتاد قاطی آشغالاست. نمیدونم چرا ولی یهو اینو گذاشتم امروز از صب همش تو ذهنم بود.دیشبم خوابش رو دیدم و مث همیشه با یکی دیکه رفت.کابوسی ک الان 7 ماهه دارم میبینم هرچقد سعی کردم ولی اخرش نتونستم و شماره شرکت رو گرفتم و وصل کردم اتاق مهدی...برداشت و ی چند باری گفت الو و من فقط ب صداش گوش میکردم و بعدش قطع کرد....دوباره زنگ زد و بازم صداشو گوش دادم دلم خیلی لرزیده بود دقیقا همون حسی رو داشتم ک روز اول مهدی رو دیدم تپش قلبم بازم شدیدتر شده بود و نفسم بالا نمی اومد مجدد زنگ زدم و ی مرده برداشت گفت وصل میکنم .گفت الو گفتم سلام .مهدی هم گفت سلام و ی چند دقیقه سکوت شد...گفتم خوبی؟گفت مرسی تو خوبی؟انگار مهدی تازه ب خودش اومده بود.نمیدونم یا از خوشحالی بود ک شوکه شد یا از ناراحتیش...ولی میتونستم حس کنم ک مهدی شوکه شده بعد از سلام علیک و این حرفا .گفتم خوابتو دیدم زنگ زدم ببینم در چ حالی .گفت تو دیشب خوابمو نبض زندگیمی عشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت نبض زندگیمی عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aeshghe1393c بازدید : 282 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:46

خیلی وقته ننوشتم چون اصلا حوصلش رو ندارم بعد از 26 فروردین اتفاقات زیادی افتاد ... مهدی گفت با خانومش بحثش شده و دوباره میخواد باشه.ابجیم ک موضوع رو شنید دلش سوخت گفت بهش مهلت بده منم ک از خدام بود مهدی من واقعا مال من بشه گفتم باشه ولی دیگه مهدی اون مهدی سابق نبود حتی طرز پیام دادنش هم عوض شده بود بازم مث همیشه عاشق بود ولی اطرافیانش رو هم دوس داشت بعد ی مدت خیلی کوتاه .دیدم باز داره همه چی برمیگرده گفتم باید تکلیف خودتو مشخص کنی اگه نمیخوای اون باشه باید تمومش کنی اگه میخوای باشه باید منو کنار بزنی و بری چون من عروسک خیمه شب بازی نیستم ی روز قهر کن باشم و یه روز اشتی کنی و بری بعد از کلی از این حرفا مهدی گفت یعنی میگی طلاقش بدم؟دیگه صبر دیدن دوباره اون روزا رو نداشتم رک حرفم رو زدم گفتم اگه منو میخوای اره اگه نه ک بچسب ب زندگیت گفت نمیتونم طلاق بدم و نمیدم منم گفتم پس منم نمیتونم باشم مهدی رو نمیدونم ولی من گفتن این حرفا برام سخت بود ولی لازم بود بگم چون دیگه مهدی مجرد نیست ک بتونم امیدوارانه ادامه بدم قبل از گفتن این حرفا رفتم مشهد و اونجا جلوی حرم بودم گفتم اقا اگه قراره بشه ک کمکم نبض زندگیمی عشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت نبض زندگیمی عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aeshghe1393c بازدید : 238 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:46

از شب عید ساعت 12و45 دقیقه مهدی دیگه انلاین نشد دلم شور میزد میگفتم شاید رفته مسافرت .شایدم عروسیش بوده سر نماز عید فطر بودیم قنوت ک شد دلم خیلی گرفت یاد مهدی داره دیوونم میکنه زدم زیر گریه و در حالی ک داشتم دعای قنوت رو میخوندم گریه میکردم و با خدا حرف میزدم تو دلم گذشت تا شد شنبه ک دیگه همه از مسافرت می اومدن وللی هنوز مهدی انلاین نبود داشتم دق میکرد یعنی چی شده؟هرجا بود باید الان می اومد شرکت دیگه نتونستم تحمل کنم و زنگ زدم شرکت گفتم تشریف دارن گفت نه رفتن مرخصی دیگه داشت باورم میشد ک واقعا ی خبری هست کل شنبه رو گریه کردم شبش اصلا خوابم نبرد همش یاد روزامون می افتادم و گریه میکردم یاد روزایی ک مهدی مرخصی میگرفت می اومد تهران پیش من .یاد حرفامون یاد کارامون عین دیوونه ها تا خود صب گریه کردم صب پاشدم و رفتم برای مصاحبه سر ظهر بود باید میرفتم ی شرکتی توی شمس اباد برای مصاحبه ک یهو گوشیم ب صدا در اومد دیدم مهدی انلاین شد انقد ذوق کردم سریع زنگ زدم شرکت و گوشی رو برداشت گفت الو گفتم سلا گفت سلاام گفتم معلوم هست کجایی؟گفتم چطور؟چی شده؟خوبی؟گفتم تو ب من بگو کجا بودی؟نمیگی یکی نگرانته ؟نمیگ نبض زندگیمی عشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت نبض زندگیمی عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aeshghe1393c بازدید : 274 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:46

24/4/95 دیروز رفتم یه شرکت برای مصاحبه .گفت باید زنگ بزنی استاندارد و تاییدیه مدرک بگیری از شرکت اومدم رفتم به عمه ناهید سر بزنم ک بنده خدا تو کماست و اصلا سطح هوشیاریش بهتر ک نشده هیچی کمتر هم شده تو راه زنگ زدم سازمان استاندارد کلی پشت خط موندم تا جوابمو دادن و بعدش گفتن اصلا همچین چیزی وجود  نداره وواسه صنایع هستن و قط کردن نمیدونستم چیکار کردم جلو در بیمارستان بودم ک یهو یاد مهدی افتادم زنگ زدم وفقط سلام دادم و گفتم مهدی تو میدونی این چیه و باید چیکار کنم گفت تا حالا نشنیدم گفت پیگیری میکنم بهت خبر میدم تو تاکسی یکم بهم پی ام داد و عکس از سایت استاندارد گرفت و برام فرستاد و گفت فردا تماس میگیرم و بهت خبر میدم گفتم مرسی بعدش شکلک همیشگی رو فرستاد بهش گفتم هرجا اینو میبینم بهم میریزم گفت تو همه ی پیامام میذارم اینو گفتم کانال داری گفت نه تو همون گروه بهش گفتم لینکش رو بده منم بیام البته با ی خط دیگه لینکش رو داد و با اسم پسرمون یعنی طاها رفتم تو گروهش رقیه بود داییش بود و خانومش و دوستای مهدی . . امروز مهدی پیام داد گفت ک زنگ زده و گفتن باید خودم زنگ بزنم بعد درمورد خانومش پرسید نبض زندگیمی عشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت نبض زندگیمی عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aeshghe1393c بازدید : 206 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:46

امروز بعد از یکسال غم و غصه و ناراحتی شد بهترین روز زندگیم صب با سهیلا قرار گذاشتم ک برم دانشگاهش برگشتنی توی تاکسی نگاه کردم ببینم جواب کنکور اومده یا نه وااااااااااااااااااااااای خدای من چی میدیدم دانشگاه دامغان رشته شیمی فیزیک برای کارشناسی ارشد قبول شدم این یعنی بهترین هدیه ی خدا انقد خوشحال هستم ک نمیتونم به هیچی فکر کنم.حتی انقد خوشحالیم زیاده که به اسم قشنگ یعنی همون سکینه زن مهدی میگم عاشقتمممممم مرسی که جای منی یه روزی میگفتم خدایا بهترین ها رو نصیب اسم قشنگ میکردی ولی فقط مهدی میشد مال من ... ولی الان میفهمم خدا بهترین ها رو برای من خواست و مهدی رو برای اون   چند روز بعد از قبولی رفتم دامغان و توی خوابگاه بودم ک زنگ زذم مهدی وبهش گفتم قبول شدم خیلی خوشحال شد ولی بیشتر از این خوشحال بود بابت اینکه زندگیش خوب شده بود یادمه یه زمانی بهش میگفتم مهدی دعا کن ...دعا کن بهم برسیم میگفت معصومه جان دعا فایده ای نداره خدا بخواد خودش درستش میکنه...میگفتم مهدی جونم خدا همیشه میگه چیزی میخوایید بهم بگید من بیشتر دوس دارم و حتما بهتون میدم میگفت نه خدا خودش از دل ما خبر داره. حالا اقا نبض زندگیمی عشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت نبض زندگیمی عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aeshghe1393c بازدید : 241 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:46

هر چند نیستی ولی هر جای دنیا و کنار هر کسی باشم روز اشناییمون رو یادم نمیره

دومین سالگرد آشناییمون رو تبریک میگم عشق رویاهام.

نبض زندگیمی عشقم...
ما را در سایت نبض زندگیمی عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aeshghe1393c بازدید : 245 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:46

نفس معصومه تولدت مبارک خیلی حرف دارم ولی نمیتونم بنویسم فقط میگم دوستتدارم عشقم انشالله هزارساله شی نبض زندگیمی عشقم...
ما را در سایت نبض زندگیمی عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aeshghe1393c بازدید : 265 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:46

دو روزه هی شمارتو سیو میکنم هی پاک میکنم وسط خوشی و اون همه کادو و جشن گوشیمو نگاه میکردم فقط منتظر عکس پروفایل تو بودم وای مهدی دارم دق میکنم شمارتو سیو کردم دیدم عکسات شده ٨تا عکسات رو نگاه کردم عکس تبریک تولد بود واااای یعنی بعد دوسال معصومه فراموش نشده؟ یعنی با اینکه متاهلی و زنت یکی دیگه ست با این حال بازم ب یاد منی خدا لعنتشون کنه ک نذاشتن مرسی عشق رویاهام مرسی نفس معصومه مرسی مهدی من مرسی عشقم عاشقتم عاشقتم عاشقتم از وقتی ک عکستو دیدم فقط دارم اشک میریزم الهی فداتشم الان باید کنار من تو بودی و کنار تو من بودم خدا نگذره ازشون خدا لعنتشون کنه نبض زندگیمی عشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت نبض زندگیمی عشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aeshghe1393c بازدید : 233 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:46